چهارشنبه ساعت 10 شب فرودگاه تهران پرواز هواپیمایی قطری به مقصد دوحه قطر و بعد از ترانزیت به هواپیمای A380 به مقصد بانکوک تایلند
هوای تایلند در این فصل یعنی از نوامبر تا آوریل گرم و بدون باران است و در نیمه دیگر گرم و با بارش باران می باشد
پنجشنبه روز اول
ساعت 12 ظهر پنجشنبه بعد از حدود 8 ساعت پرواز از دوحه به بانکوک فرودگاه بانکوک
تاکسی تا شهر ساحلی پاتایا با دوساعت فاصله زمینی از بانکوک 1500 بات
ساعت 3 هتل ساحلی رویال کلیف پاتایا
ساحل اختصاصی هتل
کنار خیابون دست فروشها غذاهای دریایی می فروختن
تا شب استراحت ، آخر شب پیاده روی کنار ساحل و خیابان واکینگ استریت
جمعه روز دوم
بعد از صبحانه هتل ، شنا در استخر هتل تا غروب آفتاب
آخر شب نمایش آلکازار هر نفر 25 دلار
بعد از نمایش ، شام در رستوران ایرانی پردیس
شنبه روز سوم
بعد از صبحانه جمع کردن وسایل و تحویل اتاق ، برگشت با تاکسی به بانکوک و پرواز یک ساعته به پوکت
ساعت 6 هتل حیات ریجنسی پوکت
هتل حیات ریجنسی تو دل کوه ساخته شده و خیلی نمای قشنگی داره و برای رفتن به اتاق ها ماشین های برقی به نام باگی شما رو تا دم در اتاقتون می رسونه
اتاق ما رو به کوه و جنگل بود با یه بالکن بزرگ و خوب
یکشنبه روز چهارم
بعد از صبحانه بسیار خوب و تمیز در هتل شنا در استخر هتل تا غروب آفتاب
پوکت نسبت به بانکوک گرمتر بود و آفتاب بسیار سوزانی هم داشت حتمن لباس خیلی خنک و سندل یادتون نره
دوشنبه روز پنجم
امروز یه سر رفتیم بیرون هتل ، شهر پاتونگ که یه ربع با هتل فاصله داشت
اکثر تاکسی های تایلند به شکل وانت کوچیک سقف دار هستند
روز و شب خیابان پاتونگ بیچ روبروی ساحل دریا
شب رستوران سان ست گریل هتل ، ریب استیک خوردیم با استیک ماهی تن عالی بود
سه شنبه روز ششم
صبح بعد از صبحانه چمدونا رو جمع کردیم و گذاشتیم تو لابی هتل رفتیم ساحل کامالا و پاتونگ یه دوری زدیم تا ساعت 5 وقت داشتیم بگردیم.
ساحل کامالا
ساحل پاتونگ
ساعت 6 با تاکسی از هتل تا فرودگاه
یک ساعت پرواز برگشت به بانکوک
ساعت 12 شب رسیدیم هتل
چهارشنبه روز هفتم
هتل ورلد سنترال بانکوک
بانکوک
پلهای سه طبقه مترو ، اتوبان و عابر پیاده
سیمهای برق در تایلند خیلی به چشم ما عجیب و غریب و درهم پرهم بود
پردیس سینمایی مرکز خرید سیام
در گوشه کنار شهر بانکوک پر بود از معبدهای نیاش بودا
به نظر می رسید که مردم مهربان و بسیار آرام و همیشه با لبخند تایلند بخشی از این روحیه را از نیاش و راز و نیاز با خدای خود به دست می آورند.
حتی در خیابان بدون ایجاد مزاحمت برای دیگران مشغول به دعا و نیاش می شوند.
موتورهای سه چرخ به نام توک توک در ترافیک بانکوک خیلی کارسازن
شبها کنار اکثر مرکز خریدهای بزرگ منطقه پاتونام دستفروشها با اجناسی با قیمتهای بسیار ارزان تمام طول پیاده روها را پر می کنند و تا ساعت 12 شب ، شهر زنده و پر جنب و جوش باقی می ماند.
شام رستوران مکدونالد
پنجشنبه روز هشتم
بعد از صبحانه رفتیم کنار رودخانه و با قایق رفتیم معبد بودای خوابیده ورودی هر نفر 200 بات
محوطه بسیار بزرگ و زیبای معبدهای بودا
طبق معمول مردم تایلند درحال نیاش و دعا
خرید چندتا یادگاری و صنایع دستی
یه روز مادرم گفت قدیما عسل که می گرفتیم بوی گل می داد ، من همیشه فکر می کردم چطور میشه که عسل بوی گل بده تا اینکه رفتیم مزرعه عسل که فروشگاه کنارشم عسل داشت ، عسل خریدیم واقعن بوی گل می داد برای مادرم هم گرفتم آوردم تهران بدون اینکه چیزی بهش بگم فرداش زنگ زد بهم گفت این عسل بوی گل می ده مثه عسلای قدیم خودمون ، منم بهش گفتم آره اونجا یاد حرف تو افتادم و بالاخره خودم دیدم
شیشه کوچیک 600 بات شیشه بزرگ 1000 بات
بعد از برگشتن به هتل یه کم استراحت کردیم و آخر شب رفتیم مرکز خرید سنترال ورلد
شام خیابون پاتپونگ رستوران ساب وی
خیابان پاتپونگ تنها خیابان تو بانکوک هست که تا ساعت 2 شب مغازه ها باز هستن
جمعه روز نهم
صبح بعد از صبحانه هتل حرکت به سمت فلوتینگ مارکت یا همون بازار روی آب بانکوک که حدود دوساعت با ماشین از سمت غرب با بانکوک فاصله داره
قایق سواری و خرید
با پسر تایلندی حدود دو ساعت تو بازار روی آب قایق سواری کردیم و مادرش هم یه غرفه فروش صنایع دستی داشت هر دوتاشون خیلی مهربون و خونگرم بودن و کلی با خوشرویی باما برخورد می کردن
فیل سواری و نمایش با کروکودیل
بعد از برگشتن از بازار روی آب تا آخر شب تو مرکز خریدها گشتیم
شنبه روز دهم
دیشب قرار بود برگردیم اما یه شب دیگه بلیت و هتل رو تمدید کردیم احساس می کردم خوب تمام بانکوک رو ندیدم
صبح بعد از صبحانه رفتیم باغ وحش که دوساعت به سمت شرق بانکوک با تاکسی فاصله بود.
ساعت 6 شب حرکت به سمت فرودگاه ساعت 10 شب پرواز به سمت دوحه ، ساعت 5 صبح حرکت به سمت تهران ، ساعت 9 صبح تهران
سفر به تایلند تمام ذهنیتهای من نسبت یه این کشور را تغییر داد و با مردمی مهربان و خونگرم و پرکار و خستگی ناپذیر روبرو بودم.
سفری که آنچه که دیدم با آنچه که می پنداشتم زمین تا آسمان تفاوت می کرد.